رهام رهام ، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

رهام، عشق مامانی و بابایی

شرحی از چهارماهگیت با چندتا عکس

جیگیلی جون مامان امروز شما 4 ماه و 16 روزه شدی عزیزم، ظهر مامان جون اومد اینجا با هم حمومت کردیم و حالا هم خوابیدی . از کارای جدیدی که انجام میدی بگم مامانی حسابی شیرین شدی . یه وقتایی برای اینکه بهت توجه کنیم و حواسمون بهت باشه الکی سرفه میکنی . یک هفته ای میشه که بهت شیره بادوم میدم و خیلی دوست داری. ببین چه بانمک میخوری.     دیگه با دست اسباب بازیها و هرچی که دم دستت باشه میگیری و مهارتت تو این کار بهتر شده. شیشت رو هم با دستات نگه میداری و میخوری. ساعت خوابت شده ١٠ تا ١١ و خیلی راحت تر میخوابی. شیر میخوری و کنارت دراز میکشم و برات لالایی میخونم و میخوابی  فکر کنم خیلی داری بهم وابسته...
28 بهمن 1392

چهارماهگی عسلم

عسل مامانی امروز بالاخره یه فرصتی پیدا شد که بیام و وبتو آپ کنم. الان که دارم این پست و برات میذارم شما 3 ماه و 22 روزته. کلی آقا شدی واسه خودت مامانی.  در تاریخ 8 دی ماه برای اولین بار با صدا قهقه زدی و دل من و همه رو بردی قربون صدات برم. سعی میکنی با دستات اسباب بازی و چیزایی که بهت میدیمو بگیری و ببری سمت دهنت  تو مو کشیدن هم که استاد شدی. تا بغلت میکنم دست میندازی و برای نگه داشتن خودت موهای مامانو میگیری.  وقتی دستاتو میگیرم و میذارم روی صورتم و میگم مامانو ناز کن مشتتو باز میکنی. آخ آخ اصل کاریو یادم رفت مامانی حسابی شکمو شدی و هرچی که من یا بقیه میخوریم شما هم میخوای. این ماه که برای چکاب رفته بود...
4 بهمن 1392
1